در آفتاب ِ سادگی ............کنعان ِ باغ .............سردی گرفت. .................در باغچه ها ......................گل پژمرید. ...................بر کوچ ِچلچله ..........نفی بلد ، .................نشست. (کوروش) ........................................... امید هرآنچه را که حسرت شده بر دل شیشه ایت گلخند روزگارت شود
تمام ِ دلتنگی ات را
در همین چند سطر پاشیدی
و
تمام ِ اندوهت را
از همین چند سطر خواندم .........
ممنون که همیشه همدلی میکنی مهربانم....
تمام داشته های عالم را با حسرت معاوضه نمی کنم !
آنجا که در حسرت تو باشم .
بسیار زیبا بود . متشکرم .
ممنون از دلنوشته ی شما.......حضورتان همیشه دلگرم کننده است...
بغضی که دوست دارد فریاد باشد.
فریادی از سر درد....
در آفتاب ِ سادگی



............کنعان ِ باغ
.............سردی گرفت.
.................در باغچه ها
......................گل پژمرید.
...................بر کوچ ِچلچله
..........نفی بلد ،
.................نشست.
(کوروش)
...........................................
امید هرآنچه را که حسرت شده بر دل شیشه ایت
گلخند روزگارت شود
باید کسی بیاید
دلت را در دستانش بگیرد
نه تنـــــت را.....!
یعنی کسی هست؟؟؟؟؟
سرد است هوای نبودنت ....
گله ای نیست ازتو...گله از تلخی قهوه ای ست که بی تو می نوشم و تو نیستی که برایم شیرینش کنی ...
من به همین تلخی خوشم اگر تو پیشم باشی ... اگر گرمای دستانت موهای آشفته ام را بیاراید...
عاشقت هوای جنگل سبز چشمانت را کرده ...مرداب سرنوشت من نیست .... ببار آسمان من